درآیینه می نگرم. تصویرم پر است از دوران!نمی دانم جنس نامرغوب آیینه"یا که موج های درونی ام اینچنین چهره ام را دگرگون می سازند؟!چرخی می زنم محو میشوم! برمیخیزم فراخ میشوم!می نشینم ...

رمان درباره ی دوگروه سفید و سیاه هست که هردو گروه قابلیت استفاده از جادورودارن ـ این دوگروه سالیانه درازه ک باهم درجنگ هستن . اما جنگ سر چی؟ـ برای ...

ارباب تاریکی لقب مردی که زمانی قسم خورد تا با دانش پزشکیش زندگی مردم را نجات دهد اما نقشه‌ی سرنوشت چیز دیگری است! او تعلیم میبیند... تعلیم برای کشتن !

پریناز دختری روستایی که برای درس خوندن به تهران میاد و انقدر محو جاذبه های شهر می شه که اصل خودش رو فراموش می کنه اونجا زندگیش دست خوش تغییراتی ...

توجه : لینک دانلود به درخواست نویسنده حذف شد مقدمه : می بندم چشمانم را تا نبیند، اتش جانسوزی را که بر تن من انداخته. می بندم چشمانم را تا نبیند، قلبی را ...

داستان راجع به دختریه که سرنوشت اجازه ی عاشق شدن رو بهش نمیده و تا میاد دل ببنده اتفاقی می افته و فرد مورد نظرش و از دست می ده.حتی ...

می شکنم همه چیز را خود را، تو را ،هر چیز که مرا یاد تو میاندازد. من شکسته ام ،زخمی ام ،تکیه نکن به من زخم هایم دلخراش است طاقتم را طاق ...

دختریه که پرستاره تو ی شهر دیگه شب یلدامیره مهمونی ومامانش زنگ ميزنه که بابات حالش بدشده دختره فجبورمیشه برگرده که سوار ماشین ی نفرمیشه که میخوادبهش تجاوزکنه .میره دوستاشم ...

رمانی سرشار از عشق و معما‌ رمانی که دارای عشق نابیست که خودتون باید بخونید و تشخیص بدید که آیا درسته یا... معماش طوریه که موهای بدن آدم سیخ می شه یعنی گیشا ...

رمان درباره دختریه که به تازگی مادرشو ازدست داده پدرشم سخت گیر ومردسالار وپسر پرست وهیچی حس ومحبت به دختراش نداره واونم درگیرعشق خیابونی میشه ولی خودمون میدونیم عشق خیابونی ...

ماه چهره ی پدرم بودم. زیبای مادرم! وحسرت تمامی دختران فامیل... چه شد آن شب شوم که درظلمت بی رحم... و دردل تار یک شب! آن مرد از جنس سیاهی تمام افتخار دخترانه هایم را ...

پارت دوم پارسا تک خنده ای صدادار کرد و دستش را دور کمرش انداخت. یک تای ابرویش را بالا انداخت و ذره ای از ویسکی را خورد. سرش را توی موهای خرمایی ...