رمان یه بار بهم بگو دوسم داری
مینو مهندس جوانی است که پدر و مادرش را از دست داده و به تنهایی با مهدیس نامادری اش زندگی میکند ، بی اینکه محبتی از او در قلبش احساس کند . او برای یک پروژه ی مشترک به همراه چند همکار مرد راهی شمال کشور میشود
میزبان شما در بهترین رمان ها هستم امیدوارم در کنار هم و با نظرات شما روز به روز سایت رو کامل تر کنیم
مطالب زیر را حتما بخوانید:
داستان درباره ی دختری به اسم عایشه هست ، که با فروختن زمین پدری با پسری به اسم #سدید آشنا میشه و سعی می کنه که اون و به راه ...
داستان در مورد دختری به نام آلماست که به پسر داییش علاقه داره اما پسرحتی حاضر نی نگاش کنه داییش پسرش رو مجبور می کنه با آلما نامزد بشه.اونا نامزد ...
مرسانا برای پیدا کردن سگ دختر خالش مجبور می شه بره تو جنگل.. جای پیدا کردن سگ خودش گم می شه. به گروهی بر می خوره که می بینه داره ...
توضیحات بیشترزندگی جدیدی که همراه برگ ریزان خزان شروع میشود ، زندگی که مانند پاییز سراسر از غم است . طراوت ، دختری که تصمیم جدیدی برای زندگی اش میگیرید تصمیمی ...
بردیا برگشته ، و تنها هدفش نابودیه .... ارسام هم دنبال راهیست برای انتقام .....انتقام خون بهترین دوستش ... و سرانجام از طریق کسی که مثل خواهر مانیا بوده ضربه ی شدیدی ...
آرامش با قدم هایی آرام و پر از عشوه های دخترانه تا پشت پارسا رفت و دست روی شانهاش گذاشت: « چی شد عشقم؟ چرا یهو پس کشیدی؟ چی اذیتت میکنه؟ ...
نویسنده : نسرین جمال پور نگاه ،دختری مظلوم با گذشته ای تلخ. گذشته ای که دست از سر آینده اش بر نمی دارد. نگاه ومهزیار، دوعاشق ودلداده که قرار است باهم پیمان ...
رمان درباره زندگیه سه دختره که هر کدوم توی زندگی هدف های خاص خودشونو دارن.شخصیت اصلی ما خودش دوست داره پلیس بشه ولی با مخالفت پدرش روبه برو میشه.در این ...
نویسنده : فاطمه احمدی ( حلما سادات ) بهناز، دختر خانواده ای سنتی است که یک باره عاشق جوانی به نام امیرحافظ می شود. اما پدرش برای او خواب دیگری دیده است. بهناز ...
چه اجبار شیرینی است که من و تو را ما می کند و خاکستر چشمان مرا در دریای آبی چشمان تو غرق میکند... چه اجبار شیرینی است اگر در امتدادش تو ...
داستان دختری است به اسم نازنین که بعد از سالها همراه پدرش به بهانه دیدار عمو و سال نو به ایران بر می گرده… پدرش که یکی از بزرگ ترین ...
شایدنگاه اولت که پرغروربودمرابه دام انداخت، یاشایدنگاه عاشقانه ات مراازخودبیخودکرد،فقط می دانم!من اسیرچشمان سیاه توشدم.تو چه؟مرادوست داری؟یافقط بازیچه ایی برای هوسهایت هستم.یاشایدهم این آدمیان هستن که نمی گذارن این من عاشق ...
قوانین ارسال دیدگاه در سایت
چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه اشخاص مدیر، نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.
نظرات کاربران