فنجان را که در دست گرفتم، داغی اش انگشتانم را به گز گز انداخت. سرم را با طمانینه به سمتش برگرداندم و نگاهش کردم.
مانند همیشه بود...
محکم، استوار، آرام و با ...
توضیحات بیشتر
الوند ادیب، مردی که در کودکی از خانواده طرد شده و در خانهی مردی به نام حیدر بزرگ میشود و حالا پریناز؛ دل در گروِ الوند داده...
اما حقایقی که از ...
توضیحات بیشتر