چیزی در دل پارسا جوشید و تمام تنش داغ شد. با چشم هایی گشاد شده به دختری زل زد که تا همان چند دقیقه قبل هم به چشم دیگری نگاهش ...
توضیحات بیشتر
پارسا عقب تر رفت و خودش را که در مرز نابودی می دید، روی مبل انداخت. دستش را با حالت کلافه ای روی صورتش کشید و با اخمی که درونِ ...
توضیحات بیشتر
آرامش با قدم هایی آرام و پر از عشوه های دخترانه تا پشت پارسا رفت و دست روی شانهاش گذاشت:
« چی شد عشقم؟ چرا یهو پس کشیدی؟ چی اذیتت میکنه؟ ...
توضیحات بیشتر
پارت دوم
پارسا تک خنده ای صدادار کرد و دستش را دور کمرش انداخت. یک تای ابرویش را بالا انداخت و ذره ای از ویسکی را خورد.
سرش را توی موهای خرمایی ...
توضیحات بیشتر
پارت اول
پارسا درِ خانه را باز کرد و با لحن اغوا کننده ای گفت:
« بفرمایید بانو... »
آرامش لبخندی زد و وارد شد. مانتوی جلوبازش را از تنش کند و شالش ...
توضیحات بیشتر
اکثرا میان خواهر یا برادرها کشمکش یا دشمنی زیادی به وجود میآید؛ اما این کشمکش مربوط به بیست سال پیش تا الان است.
ناتالی ملکه آتشافزارها هست ولی عجیب این است ...
توضیحات بیشتر